شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۸

آشنایی با فرقه ی ضاله ی شیخیه

چکیده مقاله کلید واژگان : شیخیه ، پشت سری ، بالا سری ، هورقلیا (havar galia) ، رکن رابع ، غلات ، باطنی گری . شیخیه یا شیخی ها ، فرقه ای از شیعیان اثنی عشری ، از پیروان شیخ احمد احسائی ، از علمای بزرگ شیعه در قرن سیزدهم ه.ق می باشند.شیخ احمد بن زین الدین بن ابراهیم ، مؤسس یک مکتب الهیات بوده که بعد از تکفیرش توسط مجتهدین شیعه ، فرقه نامیده شد و پیروانش به اسم او به «شیخیه » معروفند. شیخیه به پشت سری نیز معروفند و مخالفانشان ( شیعیان دیگر ) بالاسری و متشرعه نامیده می شوند. اختلاف شیخیه با متشرعه بیشتر در اصول دین و مذهب است و آن هم در تعبیر و تفسیر این اصول ، نه در انکار یا اثبات اصلی از اصول دین یا اصول مذهب ؛ بدین معنی که شیخیه اعتقاد به عدل و معاد را ضروری نمی دانند و اعتقاد به توحید و نبوت را دربردارندۀ آن دو می دانند و در مقابل به اصل دیگری به نام رکن رابع معتقدند.شیخیه همچنین در مورد کیفیت معاد ، معراج پیامبر ، امامت و بخصوص امام دوازدهم و نیز در مورد تساوی حقوق زن و مرد نظرات و گرایشاتی دارند . در بررسی عقاید شیخ احمد احسائی معلوم می شود که وی بسیاری از آراء خود را از هرمسیان ، فلسفه اسماعیلیان و باطنی گری آنها ، فرقه غلات (غلاة ) اخذ نموده است همچنین نوعی ماده گرائی ابتدائی و عناصری از فلسفه و جهان بینی ایران باستان یعنی آیین زرتشت و یونان در فلسفه و الهیات ، نیز در آراء شیخ مشاهده می شود . آموزه های ویژۀ بنیان گذار این فرقه ، غیر از آنکه مایۀ انشعاب داخلی فرقه شد ، تحولات دینی و اجتماعی و نیز پیدایش دو فرقه منحرف بابیت و بهائیت را نیز به دنبال داشت.این فرقه در برهه خاصی از حکومت قاجار و تحت تأثیر شرایط اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی بسرعت رشد کرد و طرفداران زیادی بدست آورد اما با تغییر تدریجی آن شرایط ، این فرقه نیز رو به افول گذاشت به طوری که هم اکنون ، پیروان اندک این فرقه ، در نقاط مختلف کشور ، از جمله یزد ، کرمان ، آذربایجان ، کرمانشاه و برخی کشورهای همسایه ، از جمله کویت و جنوب عراق پراکنده اند . مقدمه و ضرورت بررسی موضوع مطالعه ادیان و فرقه های مذهبی ، برای هر کسی که در حیطه مسائل علوم انسانی به تحقیق و تفحص گام برداشته است از اهمیت و جایگاه ویزه ای برخوردار است ؛ بطوری که از قرون اولیه اسلام ، مورخین متعددی در این زمینه به بررسی و تحقیق پرداخته اند از جمله شهرستانی در کتاب « ملل و نحل » و بغدادی در کتاب « الفرق بین الفرق » و ... در میان ملل غیر مسلمان و اروپائی نیز اینگونه تحقیقات رواج داشته و امروزه گرایش به تحقیقات در مورد تاریخ و معارف اسلامی بیش از گذشته می نماید ؛بطوری که در دانشگاههای اروپائی کرسی و درسی جهت اسلام شناسی منظور شده است . از جمله شرق شناسانی که در مورد شناخت اسلام و فرقه های مختلف آن ،بویژه در ایران کار کرده و آثار قابل ملاحظه ای از خود به جای گذاشته اند می توان از توشی هیکو ایزتسو ، هانری کربن ، گلد زیهر و ماسینیون نام برد که کتابهای آنها بعنوان منابع مهمی در زمینه ایرانشناسی ، اسلام شناسی و شناخت مذاهب و فرقه های اسلامی مورد استفاده قرار می گیرند .(شاقول . 1369. 1 ) و اکثر آنها به فارسی ترجمه شده اند و چون این منابع غربی و شرقی گاهی دارای خطاها و اشتباهات بنیادین و اصولی هستند لذا شناخت عمیق مسائل مربوط به فرق و تاریخ ادیان لازم و ضروری به نظر می رسد .به عنوان مثال بعضی از اسلام شناسان غربی و شرقی حتی نتوانسته اند فرق اصول دین و فروع دین را بشناسند لذا مسئولیت اسلام شناسان و متفکرین مسلمان که به متون اصیل اسلام دسترسی و شناخت عمیق تری دارند ، سنگین تر می شود . امروزه مطالعه ، تحقیق و تحصیل در موضوع ادیان و مذاهب ، در دانشگاههای دنیا و حتی کشور ایران به عنوان یک رشته تحصیلی مستقل و در مقاطع تحصیلی مختلف ، جایگاه خود را پیدا کرده و این مطلب ، اهمیت خاص اینگونه مطالعات را نشان می دهد. با عنایت به مطالب گفته شده ، در این مقاله ، فرقه شیخیه (کشفیه ـ پایین سری ) از فرقه های شیعۀ امامیۀ اثنی عشری معرفی و مورد بررسی قرار می گیرد ؛ فرقه ای که در قرن سیزدهم ه . ق بوسیله احمدبن زین الدین معروف به شیخ احمد احسائی پدید آمد .مکتبی که نه تنها بعد از شیخ احمد ، خود دستخوش تحولات و فرقه های متعدد گردید ، بلکه با ایجاد تحولات دینی و اجتماعی در ایران ، بذر فرقه های انحرافی و استعماری بابیت و بهائیت را در ایران پاشید .لذا می توان گفت که این سه فرقه مذهبی از یکدیگر منشعب شدند یعنی شیخی گری از مذهب شیعه دوازده امامی برخاست و درآن در باره امامان غلو گردید و نیز در رابطه با امام دوازدهم ، موضوع معاد و معراج پیامبر عقاید تازه ای مطرح کرد .و بابی گری هم از شیخی گری به وجود آمد و عقاید جدیدی را عنوان کرد و بالاخره بهائی گری صورت منظم و سازمان یافته بابیگری است . پرسشهای تحقیق 1 ـ شیخ احمد احسائی و جانشینانش چه کسانی بودند ؟ و چگونه به پیشوائی شیخیه رسیدند ؟ 2 ـ علت پیدایش و انشعابات شیخیه چه بود ؟ 3 ـ اعتقاد شیخیه در مورد اصول دین و مذهب چیست ؟ 4 ـ منظور از "رکن رابع " چیست ؟و ... روش شناسی تحقیق با توجه به اینکه ، در این مقاله یک موضوع تاریخی مربوط به قرن سیزدهم هجری ( عصر قاجار ) مورد بررسی قرار گرفته ، لذا برای جمع آوری اطلاعات ، از روش کتابخانه ای و تکنیک های فیش برداری و نیز از اینترنت استفاده شده است به این صورت که اطلاعات مورد نیاز در این پژوهش از منابع مکتوب در دسترس و نیز از سایت های معتبرتحقیقات مذهبی ، بوسیله فیش برداری ، گرد آوری و تدوین شده است . زمینه ها و عوامل پیدایش فرقه مذهبی شیخیه نگاهی گذرا به وضعیت تشیع در زمان پیدایش این فرقه ضروری است تا بتوانیم زمینه ها و خاستگاههای این فرقه را بهتر در یابیم .« پیش از عهد صفوی ، تقریباً شیعیان به دو دسته صوفیه و متشرعه تقسیم می شدند و متشرعه اهل تصوف را تکفیر می کردند . در عهد صفوی به جهت حمایت شاهان صفوی ، بخصوص شاه عباس دوم از شیعیان ، تشیع در ایران اهمیت و رسمیت یافت و نوعی همبستگی میان همه شیعیان حکمفرما شد .» ( شاقول . 1369. 23 ) قبل از پیدایش فرقه مذهبی شیخیه نیز اختلاف میان شیعیان ، بصورت اختلاف میان « اصولیون[1] » و « اخباریون[2] » برقرار بود و هر کدام از آنها طرف مقابل را تکفیر می نمودند و حتی واجب القتل می شمردند .این اختلاف روز به روز دامنه دارتر می شد تا اینکه در اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم هجری شیخ احمد احسائی وارد میدان معرکه شد و با تأسیس فرقۀ شیخیه (کشفیه[3] ) ، این اختلاف به شکل اختلاف متشرعه و بالاسری مبدل شد .» (قضائی . 1384 .صص 22 و 23 ) توضیح اینکه شیخیه به پشت سری نیز معروف هستند و مخالفانش بالاسری و متشرعه نامیده می شوند و وجه این تسمیه آن است که شیخیه به هنگام نماز در حرم پیامبر و ائمه ، از لحاظ ادب و احترام ، طوری می ایستاده اند که قبر پیامبر و ائمه میان ایشان و قبله واقع شود ؛ یعنی پشت سر قبر امام می ایستاده اند و مخالفان ایشان در این امر نوعی غلو دیده و گفته اند معنی این کار این است که شیخیه آنها را در حقیقت قبله قرار می ـ دهند . و به همین دلیل آنها ، به هنگام نماز ، بالاسر مرقد ( رو به قبله و پشت به مرقد ) می ایستاده اند و به بالاسری معروف شده اند . ( دایرة المعارف فارسی . ج دوم .1524 ) گویند : در زمانی که شیخ احمداحسائی در کربلا می زیست به جهت حرمت امام پشت سر قبر امام نماز می خواند . شیخیه ، روایتی هم در این باب از حضرت مهدی (عج ) در کتابهای خود آورده اند که فرموده : « لا یجوز ان یصلی بین یده ولا عن یمینه و لا عن شماله لانّ الامام لایتقدم علیه و لا یساوی » یعنی جایز نیست که در جلوی امام و نه در طرف دست راستش و دست چپش نماز گزارند زیرا کسی بر امام مقدّم نتواند بود و برابر هم نیست .از این به بعد ، بالاسری ها اصرار می ورزیدند که همیشه بالای سر قبر امامان نماز بخوانند تا مخالفتی با شیخیان کرده باشند . مشاجرات و مبارزات شیخیان و بالاسریان بسیار شدت یافت و در مواردی میان آن دو دسته ، مشاجرات، برخوردها وحتی کشتارهایی واقع شد. . در کنار زمینه های فکری و عقیدتی ، باید به زمینه های اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی جامعۀ ایران دورۀ قاجار اشاره کرد ؛در نیمۀ اول قرن نوزدهم ، در ایران یک شاه مطلق العنان قرون وسطائی با جمع کثیر شاهزادگان ، درباریان ، اشراف ، ایلخانان و برخی روحانیون وابسته ، در مقابل تودۀ کثیر دهقانان ، صنعتگران ، پیشه وران و قشرهای پایین شهری قرار داشتند . وضعیت اجتماعی و سیاسی اختناق آمیز و وضع طبقاتی و زورگوئی و استبداد عمال دولت قاجار ، و اجحاف مالکان به دهقانان ف چنان مردم را در فشار اقتصادی و جهالت قرار داده بود که آنها ، یعنی همه اقشار طبقۀ زحمتکش ـ از دهقان و کارگر و پیشه ور و خوش نشین ـ در انتظار فرج و ظهور امام غایب نجات بخش بودند ، تا آنها را از آن وضع برهانند . شیخ احمد احسائی شیخ احمد بن زین الدین بن ابراهیم ( 1166 ـ 1241 هجری ) در روستای مطیرفی ، نزدیک احساء در شرق عربستان ، در دودمان پیرو مذهب تسنن بدنیا آمد .اما جد چهارم او یعنی داغر ، که بادیه نشینی را رها کرده و به تشیع گرایید و نسل او نیز همگی بر این مذهب بودند . کودکی او در میان اطرافیانش که توجهی به آداب و رسوم مذهبی نشان نمی دادند و بیشتر دوست داشتند گرد هم بیایند و به آواز خوانی و نواختن آلات موسیقی بپردازند، گذشت و شیخ علاقه ای به این مجالس نشان نمی داد . او در پنج سالگی خواندن قرآن را تمام کردو در میان کودکان زمان خود ممتاز به هوش و فکر بسیار بود . عقیده باطنی به امام و امام شناسی ، طبق آنچه خود او در زندگی نامه اش نوشته و دیگران نیز تکرار کرده اند ، از دوران جوانی در وجود او سرشته شد و سراسر دوران جوانی او با کشف و شهود و رویاهای مذهبی و عرفانی بود . ( فشاهی . 1356 . 57 )احسائی از رؤیایی در ایام تحصیل خود یاد می کند که در آن ، شخصی تفسیر عمیقی از دو آیۀ قرآن به وی ارائه کرده بود . وی می گوید : این رؤیا مرا از دنیا و آن درسی که می خواندم ، روی گردان ساخت. ( دایرة المعارف بزرگ اسلامی .ج ششم .662 ) این حالت ، سرآغاز تحولی معنوی و رؤیا های الهام بخش دیگر شد که شیخ را به عبادت و تفکر بسیار واداشته و پاسخ مسائل خود را در خواب از ائمه اطهار دریافت داشته و در بیداری به درستی و مطابقت آن پاسخها با احادیث پی برده است «او در این مرحله ، تا آنجا پیش رفت که ، رفته رفته غایب شد تا آنجا که در میان خویشان خود حاضر نبود ، مگر جسماً . آنگاه چنانکه خود او گقته است : (چیزها میدیدم که شرح آن دادن برایم ناممکن است )»(فشاهی. 1356. 57 ) شیخ دانش وسیعی داشت ، نه تنها در فقه و کلام ، بلکه در متون حکمت الهی ، و از اینها مهم تر ، مدعی داشتن رؤیاها و شهودهای بسیار ، عمدتاً از امامان شیعه (ع) بود که موجب ادعای درکی ممتاز از قرآن و سنت بود.بدین صورت تمام کوشش او بر این بود که ثابت کند با عالم غیب و امامان رابطه داشته و علم را از طریق کشف و شهود آموخته است . پیروان شیخ نیز ف چنان در حق شیخ احمد مبالغه کرده ، که ادعا نموده اند که شیخ خدمت حضرت حجت (عج ) رسیده است . شیخ احمد احسائی فلسفه نخوانده بود و به علوم عقلیه آشنائی نداشت و خود به خود و بدون استاد و تنها با مطالعه از حکمت متعالیه و عرفان الهی مطلع شد و خود را در این فن مجتهد می دانست و در کتابهای خود به بزرگان ، از حکماء اسلام و عرفا و کسانی که مقام جامعیت در تفسیر و حدیث داشتند ناسزا گفت و نسبتهای ناروا داد؛ وی محی الدین عربی را ممیت الدین و او را کافر و ملحد گفت و عبارات او را مزخرفات شمرد . در مقدمۀ شرح خود بر عرشیۀ صدرالدین شیرازی از او انتقاد می کند که به اقوال کسانی چون ابن عربی گراییده ، و همین عیب را بر فیض کاشانی نیز می گیرد و فیض کاشانی را اهل غی و ضلال دانسته و آنان را مخالف طریقه اهل بیت و اهل عصمت پنداشت و خود را اهل کشف و معاینه و موافق اهل بیت و عصمت انگاشت و اگر هر شخص عاقلی به مطالبی که او در نسبتهای ناروا اشاره می کند ، بخواند ، میفهمد که او مطلب را نفهمیده و در یافت نکرده است ؛ ملا محمد اسماعیل اصفهانی از حکماء معاصر شیخ در حاشیه بر رسالۀ ملا صدرا و ملا هادی سبزواری در حاشیه شرح منظومۀ خود اشاره کرده اند که شیخ بر بسیاری از الفاظ و عبارات عرشیه ملا صدرا، اشراف و اطلاع کافی نداشته است . مسافرت های شیخ شیخ تا 20 سالگی در احساء ، علوم دینی متداول را فراگرفت « در سال 1186 هجری به کربلا و نجف مهاجرت کرد وبه درس عالمانی چون سید مهدی بحرالعلوم و آقا محمد باقر وحید بهبهانی حضور یافت و مورد توجه آنها قرار گرفت و در مدت اقامت 20 ساله خود ، اجازه های متعدد روائی از مشاهیر عالمان دریافت کرد .» ( دایرةالمعارف بزرگ اسلامی . ج 6 .ص 663 ) شیوع بیماری وبا به اقامت او در عراق پایان داد و به موطن خود بازگشت و پس از چهار سال اقامت ، دوباره از موطن خود خارج شد و هفت سال به رفت و آمد در حوالی بصره پرداخت . شیخ در سال 1221هجری با همراهانش به قصد زیارت حرم امام هشتم وارد ایران شد . این زیارت موجب اقامت اولیه 10 ساله او در ایران گردید ؛ وی در یزد با استقبال مردم روبرو شد و در این شهر طی چند سال ، کارش تشکیل مجالس و مباحثات طولانی و پاسخگوئی به مشکلات فلسفی و مذهبی مردم بود . آوازۀ شهرتش به آنجا رسید که سلطان وقت ، فتحعلی شاه ، نامه ای به او نوشت و در نهایت احترام پیشنهاد کرد برای ملاقات شیخ می خواهد به یزد بیاید سرانجام شیخ به تهران رفت و شاه از او تقاضا کرد که در تهران اقامت کند اما او عذر آورد و گفت :« اگر در اینجا بمانم ، وقتی مردم نزد من از حکام دولت دادخواهی می کنند به ضرورت ، حمایت مسلمانان می باید وساطت کنم و در این حال پاسخ قبول یا رد شاه ، یا موجب تعطیل سلطنت است یا مایۀ خواری من .» او میانۀ با زور و قلدری و استبداد نداشت و چون احسائی یزد را برای اقامت ترجیح داد ، در سال 1223 هجری به دستور شاه ، اسباب انتقال او و خانواده اش را به یزد فراهم کردند شیخ سپس به مسافرت به شهرهای مختلف از جمله اصفهان، کرمانشاه، شاهرود، نیشابور، مشهد و قم پرداخت و با استقبال پرشور مردم روبرو شد. تسلط کم نظیر او بر علوم مذهبی و فلسفی از یک سو و زهد و تقوای او و بی اعتنائیش به شغل و مال از سوی دیگر شهرت بی نظیر و محبوبیتی عجیب برای او در میان مردم فراهم آورد." شیخ در راه زیارت عتبات به کرمانشاه وارد و با استقبال مردم و حاکم آنجا روبرو شد و با افراد حاکم و با تعهدی که در مورد تدارک سفر هرساله او به عتبات داد او را به اقامت راضی کرد این اقامت حدود 10 سال طول کشید و چندی بعد نیز آنجا را به عزم مکه ترک کرد اما در دو منزلی مدینه در گذشت و در قبرستان بقیع مدفون گردید. " ( فضائی . 1384 . 28 ) ولی امروز از قبر او اثری پیدا نیست زیرا وهابیان همه بقیع را خراب کرده اند. احسائی را به وارستگی و جهد در عبادات و ریاضات شرعی ستوده اند. سفرهای پی در پی احسائی و بزرگداشت های مردم و علما در شهرهای مختلف از او نشانه معروفیت وی و نیز اقبال جوامع مذهبی ایران به اوست با این همه "وی در اواخر زندگی خود با مخالفت برخی علماء روبرو شد که پاره ای از دیدگاههایش را مبالغه و انحراف تلقی می کردند : از جمله محمد بن حسین آل عصفور در بحثی رو یا رو بر وی انکار آورد"(دایرةالمعارف بزرگ اسلامی . جلد ششم ص 663 ) علمای قزوین شیخ را تکفیر کردند اما نخستین مخالفت آشکار با احسائی از جانب ملا محمد تقی برغانی از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت وی در یک مباحثۀ پر سروصدا با شیخ احمد احسائی ، او را به بی اعتقادی به مسئله بسیار مهم معاد جسمانی و پیروی از فلاسفه یونان تکفیر کردند ودر تکفیر نامه اش ، شیخ احمد را مرتد و خارج از دین اعلام کرد . پس از این واقعه نیز احسائی در سفرهایش به مشهد و یزد و اصفهان ، با همه معارضه هایی که با او شده بود ، کمابیش از پایگاه مردمی برخوردار بود تا آنجا که گفته اند در اصفهان ، 16000 نفر در نماز به او اقتدا کردند .امّا تلاش برغانی و نامه هایش به علمای کربلا ، عرصه را بر احسائی تنگتر کرد خاصّه اینکه در این میان گروهی نیز عقاید غلوآمیزی به او نسبت دادند و در تحریک علمای کربلا و سران دولت عثمانی کوشیدند.( فشاهی . 1356 .60 ) در مقابل گروهی دشمنی با او را روا نمی شمردند ؛ از آن جمله فقیه نامدار حاج محمد ابراهیم کلباسی بود که از معتقدات احسائی آگاهی داشت و پس از وفات او در اصفهان 3 روز عزا برپا کرد . «وی در باره احسائی می گوید : منسوب داشتن شیخ به برخی امور ناشایست ، بویزه از جانب کسانی که به مطالب و اصطلاحات او وقوفی ندارند ، جرأت زیادی می طلبد . در گفتار کلباسی این نکته مهم است که آنچه در نظر برخی ، احسائی را بنیانگذار مکتبی بیرون از جریان مقبول امامیه نمایانده است ، می تواند ناشی از دو عامل باشد : یکی اسان فهم نبودن پاره ای از آراء و تعبیرات او که چه بسا به نخستین نگاه بدعت آمیز باشد و دیگر ، تندروی هایی از دو جناح مخالف و موافق او که با شناخت لازم نیز همراه نبوده است.» ( دایرةالمعارف بزرگ اسلامی . ج 6 . 664 ) تألیفات شیخ احسائی آثار فراوانی در زمینه های گوناگون دارد و فهرست تفصیلی آنها را در دو کتاب شناسی مستقل می توان دید :« 1 ـ فهرست تصانیف ، تألیف ریاض طاهر 2 ـ فصلی از فهرست کتاب مشایخ عظام تألیف ابوالقاسم ابراهیمی .» ( فشاهی . 1356 . صص 139ـ 141 ) تألیفات شیخ را در حدود 132 عنوان نوشته اند که در رشته های مختلف مانند حکمت الهی ، اصول فقه ، تفسیر قرآن ، فلسفه ، رسالات ادبی و اصول اعتقادات شیعه تألیف گردیده است که به زبان عربی می باشند . جانشینان شیخ و انشعابات شیخیه پس از شیخ احمد احسائی ، سید کاظم رشتی به جای او نشست . در بین شیخیه شیخ احمد احسائی به « شیخ جلیل » و سید کاظم رشتی به « سید نبیل » شهرت دارند. « سید کاظم رشتی ، فرزند خانواده ای از اشراف سادات حسینی مدینه بود که جدّش سید احمد به علت بروز و شیوع طاعون از مدینه فرار و در ایران به رشت پناه آورد . سید کاظم در یزد ، نزد شیخ احمد درس خواند و شاگرد برجسته او بود . وی بیش از 150 کتاب و رساله نوشت . وی انتشار اسلام را به دو دوره متمایز تقسیم می کند : یک دورۀ حقایق ظاهری که پس از دوازدهقرن پایان می یابد و یک دوره حقایق باطنی که با ظهور احسائی آغاز می شود. از شاگردان سید کاظم رشتی سید علی محمد شیرازی بوده که بعدها مذهب جدید آورد و به باب معروف شد . بهائیان امروزه نیز شیخ احمد احسائی را مبشّر ظهور می خوانند و او و حاج سید کاظم رشتی را « دو نجم ساطع » می نامند . » ( دایرة المعارف بزرگ اسلامی . ج 6 . 666 ) پس از وفات سید کاظم رشتی ، بر سر جانشینی وی برای پیشوائی شیخیه اختلاف افتاد و پیروان شیخیه دو دسته شدند : دستۀ قویتر یا اکثریت ، که پیروحاج محمد کریم خان قاجار کرمانی شدند و ایشان راعلاوه بر شیخ کریمخانی ، رکنی نیز می خوانند به جهت آنکه «حاج محمد کریمخان می گفت که اسلام چهار رکن دارد : 1ـ شناختن خدا 2ـ شناختن رسول 3 ـ شناختن ائمه 4ـ شناختن شیعه کامل ، که مبلّغ و ناطق اول است و او کسی است که احکام را بلاواسطه از امام می گیرد و به دیگران می رساند و او ناطق حقیقی شیعیان است و دیگران نسبت به او صامت هستند .» ( دایرةالمعارف فارسی . ج 2 .1524 ) حاج محمد کریم خان ، نویسنده ای پرکار بود و در پی آن بود که میان روش شیخیه و اصولیون شیعه سازگاری پدید آورد .تألیفاتش کمتر از 267 نیست و در کرمان محفوظ است .وی علاوه بر" رکن رابع " نمودن خود، با انتصاب فرزندش محمد خان به جانشینی خود ، رکن رابع را موروثی نمود و بنای یک دودمان و سلطنت روحانی را گذاشت ، مشابه آنچه در صوفیه باب شده است . منظور از رکن رابع ، خود حاج محمد و جانشینان او بوده است .به همین جهت ایشان را رکنیه گفته اند .ولی مشایخ شیخیه با غیر اهل این فرقه می گویند : مقصود از رکن رابع تولّی و تبرّی است یعنی دوست داشتن ائمه و دوری از دشمنان ایشان . ( دایرةالمعارف بزرگ تشیع . جلد 10 . صص 189 ـ188 ) پس از حاج محمد کریمخان ، پسرش حاج زین العابدین پیشوای شیخیه شد ؛ وی با یک بدبینی ، به گردش حوادث در جهان ، و وضعی که در ایران بوجود آمده بود می نگریست و می گفت :« اصلاح حال فعلی مردم ، کار بشر نیست . باید صبر کرد تا خود این مردم ، شعور پیدا کنند و نتایج این خود سری و افسار گسیختگی و دنیاپرستی را ببینند تا آنکه از همۀ آنها مأیوس شوند .» و سپس ابوالحسن خان و پس از او حاج عبدالرضا خان جانشین پدر شد که در سال اول انقلاب اسلامی ایران ترور شد و در گذشت (1358 شمسی) دو مورد از نظریات عبدالرضا ابراهیمی : 1ـ تکیه بر اخبار مبنی بر غلوّ در حق امامان ، به عنوان نمونه او می نویسد : فرمایش حضرت امیرالمؤمنین است که ، منم چشم خدا و منم دست خدا و منم جنب خدا و منم باب خدا ...و فرمایش حضرت امام باقر است که ، مائیم سبب خلقت خلق .2ـ در بارۀ تحریف قرآن ، در جواب سؤالی در باب اینکه آیا پیامبر (ص) تعداد ائمه را معین کرده بود ، می نویسد : خداوند عدد و نام آنها را بر زبان پیامبر خود به عامۀ خلق رسانیده است و حتی در کتاب خود اسم آن بزرگواران را فرموده بوده است .( فرهنگ فرق اسلامی .ص 266 ) پس از ترور عبدالرضا ابراهیمی ، پیشوائی شیخیه به سید علی موسوی رسید و مرکز شیخیه کریمخانی نیز از کرمان به بصره منتقل شد .کریمخانیان ایران بیشتر در کرمان ، بهبهان ، تهران و نواحی جنوب مانند خرمشهر و آبادان و فارس سکونت دارند و در عراق نیز در بصره و بغداد مقیم اند . دسته دیگر شیخیه کسانی هستند که بر مطالب شیخ احمد و شاگرد او سید کاظم چیزی نیفزودند و با کریمخانیه یا رکنیه مخالفت کردند . این عده بیشتر در آذربایجان بوده و بزرگ ایشان میرزا شفیع تبریزی بود و پس از فوت او ، پسرش حاج میرزا موسی جانشین او گردید و پس از وی میرزا علی ثقةالاسلام جانشین او شد که در سال 1330هجری به جرم آزادیخواهی در تبریز بدست روسها به دار آویخته شد .طایفه دیگر شیخیه ، « حجة الاسلامی »هستند که از میرزا محمد مامقانی تکفیر کننده سید علی محمد باب و محکوم کننده او به مرگ در تبریز ، پیروی می کنند . وی حجة الاسلام لقب داشت و از شاگردان سید کاظم رشتی به شمار می رفت . طایفه دیگر شیخیه ، « احقاقیه » هستند که پیرو آخوند ملا باقر اسکوئی می باشند ؛ وی پس از درگذشت سید کاظم رشتی دعوی جانشینی او را کرد و چون کتابی به نام « احقاق الحق و ابطال الباطل » در ردّ حاج محمد کریمخان کرمانی نوشت ، این گروه به احقاقی معروف شدند و اکنون در آذربایجان ، کربلا و کویت زندگی می کنند و پیشوای ایشان ، اکنون آقا شیخ رسول احقاقی است .(دایرة المعارف بزرگ تشیع .ج 10 .ص ص 192 ـ 191 ) اصول عقاید شیخ احمد احسائی و نقد آن آراء گرایش شیخ احمد احسائی به امور باطنی شریعت ، به گونه ای است که موضع اهل ظاهر را در اکتفا به ظاهر شریعت نمی پذیرد و معتقد است که تمسّکش به اهل بیت ، در دریافت حقایق ، سبب شده است که در بعضی از مسائل ، با بسیاری از حکیمان و متکلمان مخالفت کند . از این رو ، عقاید وی و پیروانش در باره معاد و اطوار جسم ، در معراج پیامبر اسلام ، وجود امام زمان (عج ) ، مقام ائمه اطهار و اعتقاد به رکن رابع ، مورد اعتراض و انکار و نقد اندیشمندان و فقیهان بزرگ قرار گرفت . از زمانی که شیخ به خاطر عقاید جدیدش ، که ظاهر آنها مخالف عقاید شیعیان می نمود ، از سوی مخالفانش تکفیر شد ، کوشید تا با تأویل بعضی آیات قرآن و اخبار امامان ، عقاید تازه خود را با آنها سازش دهد این نظر شیخ که همه مسائل وموضوعات شریعت،غیراز معنای ظاهری، معنای باطنی دارند همه سخنانی هستند که اسماعیلیان باطنی گرا [4] در کتابهای خود گفته و توضیح داده اند . ـ عقیده شیخ در مورد معاد و حذف آن از اصول دین نظر شیخ درباره معاد به نظریات اسماعیلیان بسیار نزدیک بود او به معاد جسمانی اعتقادی نداشت. به عقیده شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام، معاد یعنی بازگشتن مردگان در روز قیامت راباهمین جسم مادی یا بقول آنها « عنصری » می دانند ولی شیخ آن را تقریبا روحانی می دانست و می گفت : انسان با جسم « هورقلیایی[5] » زنده می شود و می گفت : چون حقیقت انسان همان روح است معاد هم روحانی خواهد بود او این روح را نوعی جسم بسیار لطیف به نام « هورقلیایی »زنده می شود و می گفت که چون حقیقت انسان همان روح است معاد هم روحانی خواهد بود ؛ او این روح را نوعی جسم بسیار لطیف به نام «هور قلیائی » می خوانده است .( فضائی .1384 . 50 ) شیخ در کتاب « شرح زیارت جامعه» خود می گوید :« ...برای انسان ، دو جسم و جسد است : نخست جسمی است که از عناصر زمانی ( آب ، خاک ، هوا و آتش ) ترکیب شده که آن را مانند لباس ، گاهی می پوشد و گاهی درمی آورد . هیچگونه لذت و رنج ، طاعت و معصیت به او نسبت داده نمی شود این جسم از حقیقت انسان شمرده نمی شود و هنگام مردن ، هر کدام از عناصر و مواد این جسم متفرق می شود و به اصلش می پیوندد . امّا جسد دوم انسان ، جسدی است جاویدان و باقی و از عناصر هورقلیائی می باشد که در جسد ظاهر و محسوس او پنهان است . این جسد هور قلیائی ، مرکب روح ، و از سنخ اوست و پس از مرگ در قبر مرده باقی می ماند. در حالی که ، جسد عنصری او را خواهد خورد . روح انسان در قیامت با همین جسد هورقلیائی باز خواهد گشت و حساب پس خواهد داد.» ( فضائی . 1384 . 51 ) شیخ اظهار می داشت که امام جعفر صادق (ع) نیز به عالم برزخ (هور قلیا ) معتقد بود .« او اعتقاد داشت که بدن انسان ، روزی از عناصری که از نه فلک و عناصر اربعه ، عاریه گرفته ، تهی می شود و هر قسمت از بدن دوباره ، به عناصر اربعه تبدیل می شود .و تنها چیزی که باقی می ماند ، همان قسمت آسمانی است که در روز معاد دوباره پدیدار می گردد. » (فشاهی . 1356 . 78 ) در حالی که به عقیدۀ شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام ، معاد ، یعنی بازگشتن مردگان در دروز قیامت ، با همین جسم مادّی و یا به قول آنها عنصری . شیخ بعد از آنکه ، معاد را روحانی ، و با جسم هورقلیائی دانست ، آن را از ردیف اصول دین و مذهب نفی و حذف کرد ؛ زیرا می گفت : اعتقاد به خدا و ثبوت اصل نبوت و اعتقاد به قرآن و آنچه در آن هست ، مستلزم آن است که به معاد معتقد باشیم و لازم نیست که معاد را اصلی از اصول دین بطور مستقل بدانیم در غیر این صورت ، توضیح واضحات خواهد بود . و کسی که به آیات قرآن معتقد باشد ، لزوما" به معادهم معتقد خواهد بود . ـ نفی اصل عدالت از اصول دین شیعیان دوازده امامی ، عدالت را مهم داشته و آن را ، یکی از اصول مذهب شیعه شمرده اند . اما شیخ احمد احسائی و پیروانش ، عدالت را از ردیف اصول مذهب نفی نموده و می گویند : لزومی ندارد صفت عدالت از میان صفات دیگر خداوند جدا کنیم و اصلی از اصول دین قرار دهیم ؛ در غیر این صورت ، باید صفات دیگر خدا را هم باید از اصول دین بشماریم. شیخ و پیروانش ، عوض نفی دو اصل معاد و عدالت ، از ردیف اصول پنجگانه مذهب شیعه ، اصل دیگری بعنوان « رکن رابع » بر اصول مذهب افزودند یعنی اصول دین در مذهب شیخیه به 4 اصل و یا 4 رکن منحصر گشت از این قرار : اصل توحید ، اصل نبوت ، اصل امامت و اعتقاد به « رکن رابع ـ شیعۀ کامل » و یا « ناطق واحد » .( فضائی . 1384 .ص ص 53 ـ 52 ) ـ نظر شیخیه در مورد امامت و رکن رابع نظر شیخ احسائی در باره امامان غلوآمیزاست[6] ؛ از این رو، اعتقاد او در باب امامت با شیعیان دیگر متفاوت است ؛ شیخیه ائمۀ اثنی عشر را ادلّۀ اربعۀ موجودات ( علت فاعلی ، صوری ، مادّی و غائی ) میدانند ؛ به عقیده ایشان امام « مشیت خدا و قدرت خدا و دست خدا در اجرای جمیع امور بدون استثناء » است و « صاحب ولایت عامۀ مطلقه بر جمیع ماسوی الله و شاهد و مطلع بر کل موجودات » است هر یک از امامان در حین تصرف در امور عالم ، امام ناطق است و امام بعد از او ، در حال حیات او ، امام صامت است یعنی اجازه ندارد در احکام شرع چیزی بگوید ؛ مثلا" امام حسن و امام حسین (ع) در زمان حیات حضرت علی (ع) ، امام صامت بودند و امام علی (ع) امام ناطق بود و خود امام علی (ع) در زمان حیات پیامبر (ص) صامت بود .امام دوازدهم ، پس از امام علی و امام حسن و امام حسین (ع) از امامان دیگر افضل است . امام زمان (عج) در زمان غیبت خود ، در این دنیا نیست بلکه در دنیای دیگری به نام عالم برزخ یا هورقلیا است که آن را اقلیم ثامن می خوانند . پیشوای شیخیان امامت را تجزیه کرده است :یکبار از امام ، حجت معصوم اراده می شود ؛ بار دیگر ، امام بر حجتی که بطور مطلق است یعنی مقتدا و پیشوا اطلاق می شود و گاهی لفظ امام بر پیشنماز اطلاق می شود و گاهی منظور از امام کسی است که در امری به او تأسی می شود و... امام به معنی مقتدا و پیشوا ، بر شیعۀ کامل و « رکن رابع » هم اطلاق می شود که حجتهای خداوند بر خلق و واسطه هایی میان امام غایب و خلق هستند تا مردم در حوائج دینی به آنها رجوع کنند .اگر حجت در عالم نباشد خلق مرتد می شوند نام خدا برده نمی شود و در نتیجه عنایات او از عالم مرتفع می شود (همان منبع .ص ص 55ـ 54)[7] ـ اعتقاد شیخ احسائی در بارۀ امام دوازدهم و ظهور آن حضرت عقیده بالاسری ها ، یعنی شیعیان دیگر در باره امام غایب این است که او در سال 266 هجری غایب شده و در قالب جسمانی خود ، پنهان از دیدگان مردم ، در بیابانها ،شهرها و در همه جا به سر می برد تا روزی که به اذن خدا آشکار شود و زمین را پر از عدل و داد گرداند....ولی شیخ احمد احسائی و پیروانش برآنند که : امام غایب در جسم و قالب هور قلیائی است و زندگی او، زندگی برزخی در قالب مثالی یعنی در جسم هور قلیایی است بنابراین او در هنگام ظهورش در قالب خود ممکن است نباشد بلکه روح و جسم هور قلیائی او در قالب شخص دیگری ظاهر شود. مکتب شیخیه بیش از هر مکتب دیگر ظهور امام غایب را ترویج می کرد و این مسئله انقلابی ترین نظریات شیخیه بود. موضوع ظهور ناجی آسمانی بر روی زمین نزد اکثر ادیان و ملل ، از جمله اقوام ایرانی وجود داشته است و در طول قرن ها ، در خون و پوست و گوشت ایرانی ریشه دوانده بود وبه سبب استبداد مطلق سلاطین قاجار و ظلم بیش از حد آنها انتظار ظهود مهدی موعود ، دوباره در اندیشه ایرانی بیدار و ظاهر گردید و مروّج آن کسی نبود جز شیخ احمد احسائی و جانشین او سید کاظم ذشتی .شیخ در کتاب معروف خود « جوامع الکلم » 50 صفحه را اختصاص به علل و چگونگی و اختصاصات امام غایب داده است و در رساله حیات النفس نیز به شکلی بسیار صریح ، ظهور امام زمان را در فاصله ای بسیار نزدیک تصریح کرده است . ( فشاهی . 1356 .صص 71و 72 ) و بخصوص سید کاظم رشتی در نزدیکی های وفاتش ، ظهور امام غایب را ( بصورت ظهور حقیقت و روح امام در قالب شخصی معین ) بسیار نزدیک می دانست و به شاگردان و پیروانش سفارش و تأکید می کرد که بر یکایک شما لازم است که شهرها را بگردد و ندای امام غایب را اجابت کند . شاید امام غایب در میان شماها باشد .و سید علی محمد باب هم از جمله شاگردان سید رشتی بود که این سخنان را شنید و پس از سید رشتی گفت : من همان امام غایب و مهدی موعود هستم .همان امام غایبی که سید کاظم رشتی ، نزدیکی ظهور او را سفارش داده بود. ( فضائی . 1384 . صص79ـ81 ) شیخ معتقد است که امام زمان (عج) با این بدن غیر عنصری و تنها هور قلیائی و در شهر جابلقا و جابرسا زندگی می کند. به عقیده شیخیان شیعیان کامل در هر عصر و زمانی، مظهر امام غایب هستند و از اینرو دارای عنوان "امام زمان" و واسطه میان امام غایب و خلق هستند. از نتایج این عقیده درباره امام غایب، یکی ادعای سید علی محمد باب است که خود را همان واسطه امام غایب و خلق پنداشت و گفت: من همان امام غایب هستم؛ یعنی حقیقت و یا روح او در من درآمده است. شیخیه می گویند: چون امام زمان فقط می تواند به وصال خدا نایل آید و ما نیز بدون واسطه نمی توانیم به وصال امام زمان نایل آییم؛ باید واسطه و ربطی در بین باشد که ما را به آن حضرت ربط دهد و آن شیخ است که او را "رکن رابع" نامند بدین ترتیب شیخ اعتقاد داشت که امام دوازدهم به جهان هور قلیاء یا عالم برزخ و یا بهتر و صریحتر بگوییم به همان جهان مثل یا ایده افلاطون رفته است؛ اما روح او قابل انتقال است و اکنون از بدن یک نفر به بدن دیگری منتقل می شود. لذا شیخ احمد احسائی اعتقادی به وجود جسمانی امام غایب در این جهان و جاودانگی هزار ساله او نداشت در نتیجه عقیده خود را بدین طریق ابراز می کرد. عقیده شیخ احسایی درباره "معراج" در روایات اسلامی آمده است که، پیامبر اسلام شبی گفت: که خدا او را از خانه کعبه "مسجد الحرام" به بیت المقدس "مسجد الاقصی"، و از آنجا به سوی آسمانها تا "سدرةالمنتهی" که نزدیک عرش قرار دارد سیر داد و در همان شب به جایگاهش بازگردانید. در این سفر معنوی کیهانی جبرئیل راهنما و فرشته"براق" مرکب او بوده است. پیامبر در این عروج و گردش سماوی عجایب بسیاری در آسمانها دیده و خصوصیات همه آنها را از جبرئیل پرسیده است. در قرآن، در سوره اسری در آیه اول و نیز در سوره النجم به این مسئله اشاره شده است. به عقیده مسلمانان این گردش آسمانی و معراج، جسمانی بوده؛ یعنی پیامبر با همان بدن عنصری به آسمان رفته است. داستان معراج را از ضروریات دین شمرده اند یعنی کسی که از راه لجاجت منکر آن باشد، از اسلام بیرون است اما شیخ احمد احصائی معراج را روحانی دانست و گفت: روح پیامبر به آسمان رفته نه جسم او. زیرا برابر موازین فلسفی قدیم آسمانها و افلاک پاره شدنی و التیام پذیر نیستند؛ محال است که انسان با جسم عنصری خود آسمانها را پاره کند و بالا رود. به نظر او چون پیامبر به معراج رفت، هنگام گذشتن از جهان خاکی، عنصر خاکی خود را و در گذشتن از جهان آب، عنصر آبی خود را و در گذشتن از کره هوا، عنصر هوایی خود را گذاشت و در عرش با خداوند دیدار کرد. در پشت این توصیف یک نظریه مهم و الحاد آمیز نهفته است: شیخ اعتقادی به معراج پیامبر نداشت و بی اعتقادی خود را به مسئله معراج به این شکل پیچیده و فلسفی بیان میکرد تا از تعقیب و آزار در امان باشد. در کتب مقدس و ادیان و ملل قدیم هم واقعه معراج به گونه های خاص دیگری بیان شده است. در کتاب عهد عتیق یعنی تورات آمده که: خداوند با ابراهیم تماس گرفته و ابراهیم از او اسرار مرموز را آموخته است؛ و یا در تفاسیر تورات مانند"تلموت" آمده که صعود حضرت موسی به بالای "کوه طور" و سخن گفتن او با خداوند نوعی معراج بوده است. در کتاب عهد جدید (انجیل مرقس) آمده است که : عیسی به آسمان نزد خداوند عروج کرد. در روایات هندی آمده است یکی از مقدسان وداعی به آسمان نزد خدایان عروج کرده است. در متون مقدس یونانیان قدیم از جمله کتاب "ایلیاد" هومر بیان شده که قهرمانان وقتی نیمه خدایی می شدند، به آسمان عروج می کردند. در کتاب ارتا ویرافنامه زرتشتیان نیز مسائل معراج به تفسیر بیان شده است که چون دین زرتشت در ایران در تنزل افتاده بود، و مجوسان می خواستند آنرا در قلوب مردم تجدید نمایند، جوانی زرتشتی به نام "آرتای ویراف" را برگزیدند و او را به آسمان فرستادند تا همه چیز را در آنجا نزد اهورا مزدا ببیند و خبر آورد و جریان عروج آن جوان به طور مفصل توضیح داده شده است. البته موضوع معراج اسلام را نمی توان با آن داستانها مقایسه کرد و حتی نمی توان نام آن را در اسلام " داستان " خواند... زیرا آن موضوع در میان مسلمانان از عقاید اصلی و از ضروریات دین شمرده می شود. وقایع معراج بسیار مفصل است به طوری که در کتابهای فرهنگ اسلامی مانند معراج نامه ها و قصص الانبیاء وکتاب های دست اول تاریخ ، مانند سیرۀ ابن هشام بیان شده و همه راویان مدعی اند که این موضوع را از خود پیامبر اسلام و یا از صحابه ایشان نقل کرده اند . تساوی حقوق زن و مرد نظر شیخیه برابر گفته "کنت دو گوبینو" (1816-1882) وزیر مختار اسبق فرانسه در ایران که در کتاب خود "سه سال در ایران" نوشته است: "به عقیده شیخیان متأخر تعدد زوجات در اسلام اگرچه تجویز شد، ولی کار بسیار ناپسندی می باشد. علاوه بر این بر آنند که استعداد زن کمتر از مرد نیست و نباید او را از امور اجتماعی محروم گردانید؛ بنابراین حقوق زنان با مردان مساوی است..." احتمالا" اولیای بهایی که حکم به تساوی حقوق زنان و مردان داده و تعدد زوجات را هم حرام شمرده اند، از نظریات شیخیان در این مورد پیروی کرده اند. روش فقهی مذهب شیخیه روش فقهی شیخیه در استباط احکام شرعی، همان روش اخباریهای شیعی بوده است که شیخ در زمان خود پیش گرفته بود ولی پیروان و جانشینان او با افزودن برخی نظریات و مسائل دیگر مکتب فقهی شیخ را تفسیر کرده و رفته رفته مذهب شیخیه را از جنبه شریعت به جنبه "طریقت" یعنی به تصوف نزدیک ساخته اند و پیشوایان خود (شیخ احسایی و جانشینان او) را بعنوان "شیعی کامل"،"رکن رابع"، "مرشد مطلق" و تنها شخصیتی می دانند که فقط او می تواند بطور درست احکام فقهی را استنباط کند و از اینرو در روش فقهی آنها " اجتهاد و تتقلید"، که در میان شیعیان دیگر معمول است، وجود ندارد. پیشینه تحقیقات و تألیفات با موضوع شیخیه در مرز نیمه اول و نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی ، تحولاتی در اندیشه مذهبی و تفکر در ایران روی داد که به نام شیخیه شهرت دارد اما چون با این مکتب همچون یک حرامی رفتار شده و چنین وانمود شده که ، از بطن تاریخ و فرهنگ ایرانی و اسلامی بیرون نیامده و دنبالۀ منطقی تحولات اجتماعی و فکری ایران نبوده است. به همین دلیل هنوز فرقه شیخیه و بابیه و جریانات بعدی آن در هاله ای از افسانه و ابهام پنهان گردیده است .و به دلیل عدم امکان دسترسی به منابع اصیل ، پژوهش در این زمینه بسیار مشکل بوده است .آثار مربوط به شیخیه عبارتند از : 1ـ آثار رهبران مکتب شیخیه 2ـ آثار مورخان و نویسندگان وابسته به سلسله فاجار 3ـ آثار نویسندگان معاصر ایران 4ـ آثاری که نویسندگان و ایرانشناسان غربی تألیف کرده اند . در کتاب " از احساء تا کرمان ، در باره عقاید و آداب و مراسم مذهبی شیخیه " اثر : نورالدین چهاردهی از 61 عنوان کتاببه عنوان فهرست ماخذ کتب شیخیه و آنچه در بارۀ آن بحث نموده است ناب برده شده است که 7 مورد از آنها از آثار نویسندگان و ایران شناسان غربی هستند؛ از جمله هانری کربن که در اثر خود به نام مکتب شیخیه ، بیشتر به شرح زندگانی و آثار رهبران شیخیه اختصاص دارد و فاقد تحلیل است .از دیگر نویسندگان می توان به سر پرسی سایکس ف مادام دیولافوارا نام برد که در سفرنامه های خود در مورد شیخیه نوشته اند و سایکس در کتاب تاریخ ایران نیز به این موضوع پرداخته است .اما بیشتر آنها چون از منابع دست دوم و سوم استفاده کرده اند و از تاریخ و تفکر اسلامی و ایرانی شناخت سطحی داشته اند لذا نمی توان آنها را پزوهندگان کنجکاو به شمار آورد . در مورد منابع دست اول یعنی آثار رهبران شیخیه ، علاوه بر کمیاب بودن آنها ،در صورت دسترسی به آنها ، مشکل دیگر آمیختگی آنها با کلمات و جملات سنگین عربی ، آیات قرآن ، احادیث و روایات مذهبی ، رموز و اشاره های فلسفی و عرفانی و رموز و اشاره های هرمسی و...می باشد که امکان استفاده از آنها را کاهش می دهد . دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ، دایرةالمعارف فارسی ، دانشنامۀ ایران و اسلام ، فرهنگ فرق اسلامی و کتابها و سایت های تاریخ فرق و مذاهب اسلامی نیز از منابعی هستند که به طور اجمال به موضوع شیخیه پرداخته اند . نقد و بررسی برخی ازعقاید شیخیه و نتیجه گیری[8] با توجه به مطالب گفته شده ، معلوم می گردد که شیخ احمد احسائی با اخذ برخی اصطلاحات از مکاتب مختلف ، از جمله فلسفه اشراق و فلسفه یونان ( بدون پی بردن به عمق آن ها ) ، آنها را به عنوان مشخصه های اصلی مذهب خود قرار داده و پیروان او نیز در توجیه آن کامات به تناقض گوئی مبتلا شده اند، بطوری که برخی از فرزندان شیخ ، به انکار روش پدر و بلکه گاهی استغفار و گاهی به تکفیر او مشغول شدند . اعتقاد به بدن هور قلیائی و اعتقاد به حیات امام زمان با بدن هورقلیائی ، در واقع به معنای انکار حیات مادی امام زمان روی زمین است و اعتقاد به اینگونه حیات برای امام زمان (ع) ، مثل اعتقاد به حیات تمام مردگان در عالم برزخ است . وقتی شیخ احمد ، عالم هورقلیا را حدوسط بین دنیا و ملکوت معرفی می کند ، معلوم می شود که ایشان معنای عالم ملکوت را که همان عالم مثل است ، نفهمیده و یا بین ملکوت و جبروت خلط نموده است . شیخ احمد بر اساس یک اصول نادرستی که در فلسفه پی ریزی کرد ( مثل اصالت وجود و ماهیت ) ، و نفهمیدن برخی دیگر از اصول ، یک بنیاد فکری را پی ریزی کرد و چون قابل دفاع نیست ، پیروان او همیشه با این حربه که سخنان او رمز و کنایه است ، می خواهند خود را رهائی بخشند . در قرن سیزدهم ، گزاف گوئی و بکار بردن کلمات نامأنوس و الفاظ مهمل ، بسیار رایج بوده و حتی مردم عوام، اینها را نشانۀ علم و دانش می پنداشتند و احتمالا" شیخ احمد و نیز سید کاظم رشتی ، به جهت خوش آیند جاهلان و عوام ، به این کلمات و الفاظ روی آورده اند . برخی از عقاید شیخیه بخصوص در مورد معراج ، معاد و امام دوازدهم ، با تعالیم دینی و نص قرآن و سنت اتفاق عام مسلمانان مطابقت ندارد و یا حداقل چنین می نماید . این فرقه درشرایط خاص اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی قرن سیزدهم ایران ، و با تبلیغات شیخ و جانشینانش پیروان زیادی بدست آورد . اما نتیجه دیگر سخنان شیخ احمد ، پیدایش مذاهب دروغین و ضالّه بابیت و بهائیت بود و این نتیجه ، محک خوبی برای تشخیص ضعف و سستی و بی پایه بودن سخنان شیخ است . شیخ احمد احسائی کوشش می کرد با ترکیب عناصری از مکاتب فلسفی ایران ، یونان و اسلام ونظریاتی از اسماعیلیان و آیین هرمسی و .. دین و فلسفه را آشتی دهد . کاری که قبل از او بارها توسط اخوان الصفا و اسماعیلیان و چند گروه دیگر آزمایش شده و شکست خورده بود .و به همین دلیل ، او نیز مانند ملاصدرا زیر فشار شدید روحانیون ، آواره کوهها و بیابانها شد و سرانجام در فقر و دربدری جان سپرد واین سرنوشت برای جانشین او ، سید کاظم رشتی نیز تکرار شد . اما دانه ای که آنها کاشتند شروع به رشد و ریشه دواندن کرد وزمینه اختلافات مذهبی ،تفرقه میان مسلمانان مشاجرات ، درگیریها و کشت و کشتارهای زیادی را فراهم آورد . منابع و مآخذ 1 ـ چهاردهی ، نورالدین . 1362 . از احساء تا کرمان در بارۀ عقاید و آداب و مراسم مذهبی شیخیه. تهران . انتشارات ( گوتنبرگ ) میر 2 ـ دایرةالمعارف بزرگ تشیع .جلد دهم .ص ص 192 ـ 185 3 ـ دایرة المعارف فارسی . جلد دوم . بخش اول 4 ـ شاقول، یوسف . 1369 . نگاهی به مذاهب و فرق . تهران . وزارت آموزش و پرورش 5 ـ عابدی ، احمد . 1385 . " مهدویت و فرقه های انحرافی (2) (فرقه شیخیه ) " در سایت : http://www.balagh/ net 6 ـ فشاهی ، محمد رضا . 1356. واپسین جنبش قرون وسطائی در دوران فئودال . تهران . انتشارات جاویدان 7 ـ فضائی ، یوسف . 1384 . تحقیق در تاریخ و عقاید شیخی گری ، بابی گری ، بهائی گری و کسروی گرائی . تهران . آشیانه کتاب : عطائی 8 ـ مدرس چهاردهی ، مرتضی . 1345 . شیخی گری ، بابیگری از نظر فلسفه ، تاریخ و اجتماع . تهران .کتابفروشی فروغی 9 ـ مشکور ، محمد جواد . 1385 . از کتاب فرهنگ فرق اسلامی :" فرقه شیخیه " در سایت : http://www.balagh/ net 10 ـ موسوی بجنوردی ، کاظم . دایرةالمعارف بزرگ اسلامی .جلد ششم . ص ص 667 ـ 662 11 ـ یارشاطر ، احسان . دانشنامه ایران و اسلام . جلد 9 12-www. Maarefislam.com [1] اصولیون در استنباط احکام ، بیشتر اصول عقلیه را بکار می بردند و اخبار و احادیث را با شرایط بسیار مانند تواتر و اجماع می پذیرفتند [2] اخباریون ، مبنای کارشان در استنباط احکام ، تنها اخبار و احادیث بوده و هر نوع خبر و حدیث را بر اصول عقلیه ترجیح می دادند و از بکار بردن اصول عقلیه سخت دوری می جستند . [3] سید کاظم رشتی ، جانشین شیخ احسائی در کتاب دلیل المتحیّرین نوشته است که مراد از کشفیه اصحاب شیخ احمد احسائی است و مقصود جمعی هستند که خداوند پرده نادانی را از نظر و دلهای آنان کشف کرده است و خداوند از دلهای آنها تاریکی ، شک ها و شبهه ها را کشف کرده است . [4] ـ باطنی گری ، گرایشی در میان شیعیان اسماعیلیه ( هفت امامی ) بود ؛ باطن برای آنها اثبات بیهودگی رسومی بود که اصحاب حدیث بنا کرده بودند . به عقیدۀ آنها چون انسان به معنی باطنی آداب خارجی دین پی ببرد ، انجام آن فرایص از گردن او ساقط می شود . [5] ـ به احتمال قوی ، شیخ احمد سه واژه "هورقلیائی " ، "جابلقا " و " جابرسا " را ازشیخ اشراق گرفته است . مراد از هور قلیا ، همان عالم مثال است که دارای دو شهر جابلقا و جابرسا می باشد و قطب الدین شیرازی در شرح " حکمة الاشراق " تفاوت آنها را بیان می کند . . در قصص‌ و تواريخ‌ مذكور است‌ كه‌ جابلقا شهري‌ است‌ در غايت‌ بزرگي‌ در مشرق‌ ، و جابلسا نيز شهري‌ است‌ به‌ غايت‌ بزرگ‌ و عظيم‌ در مغرب‌ در مقابل‌ جابلقا. [6] ـ شیخ در این مورد تحت تأثیر غلاۀ قرار گرفته است ؛ نارضایتی توده های عرب و ایرانی از خلفای اموی ، به شکل غلوّ در صفات و شرایط حضرت علی و سایر امامان شیعه جلوه گر شد و این گروه به نام غلاة (غلات ) یا غلو کنندگان در صفات و شرایط و قدرت امام شهرت یافتند . گاهی آنان امامان را تا درجۀ خدائی می رساندند . [7] ـ شیخ ، عقیده خود در مورد امامت را از هرمسیان گرفته است ؛ در اساطیر یونان باستان ، هرمس پسر زئوس و ماییا بود که بنیانگذار مکتب هرمسی محسوب می گردد ؛ در این مکتب ، هرمس رابطه و واسطه عالم ملکوت و زمین بود و حقایق عالم اعلی را برای انسان که ددر عالم پایین قرار گرفته ، تفسیر و تشریح می کرد .مسلمانان ، هرمس را همان اخنوخ یا ادریس پیامبر و مبدأ فلسفه می دانستند که نام او در قرآن و در سورۀ انبیاء آیۀ 85 و سورۀ مزیم آیه 56 آمده است . این مکتب توسط شیعه وارد اسلام شد و در فلسفه و علوم طبیعی و در آراء ابن سینا ، اخوان الصفا و ابوریحان تأثیر زیادی گذاشت . [8]ـ در این بخش ، علاوه بر برداشت شخصی ، از مقالۀ " مهدویت و فرقه های انحرافی " اثر احمد عابدی و از کتاب " واپسین جنبش قرون وسطائی در دوران فئودال " نوشتۀ محمد رضا فشاهی استفاده شده است .
http:/imamalmontazar.blogspot.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا نظرات وپیشنهاد هایتان را جهت بهتر شدن مطالب بنویسید