پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۸

نامه ی چارلی چاپلین به دخترش جرالدین

جرالدین دخترم ،از تو دورم ولی یک لحظه تصور تواز دیدگانم محو نمی شود،اما تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر پرشکوه شانزه لیزه در نقش ستاره باش و بدرخش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران وعطرمستی آور گل هایی که برایت فرستاده اند. تورا فرصت هشیاری داد بنشین و نامه مرا بخوان .هنر قبل از اینکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پای او را می شکند. جرالدین،دخترم ،پدرت با تو حرف میزند!شاید شبی درخشش گرانبها ترین الماس این جهان تورا فریب دهد آن شب است که این الماس ریسمان نا استوار،زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره یک اشراف زاده بی بند وبار تورا بفریبد آن زمان ،بند – بازی ناشی خواهی بود. بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند. از این رو دل به زر وزیور مبند،بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه ما می درخشد اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی با او یکدل باش وبه راستی او را دوست بدار. دخترم،هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن خود را به خاطر آن عریان کند.برهنگی بیماری عصر ماست . به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.جرالدین دخترم !با این پیام نامه ام را به پایان می رسانم. انسان باش زیرا که گرسنه بودن و در فقر مردن هزاربار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. منبع:وبلاگ امام المنتظر(عج) http://imamalmontazar.blogspot.com/

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفا نظرات وپیشنهاد هایتان را جهت بهتر شدن مطالب بنویسید